قوله تعالى: بسْم الله الرحْمن الرحیم بنام خداوند فراخ بخشایش مهربان.
ق منم خداوند قادر و قهار قدوس و قریب و الْقرْآن الْمجید (۱) باین قرآن بزرگوار.
بلْ نیست چنانک کافران میگویند، عجبوا أنْ جاءهمْ منْذر منْهمْ، شگفت داشتند که بایشان آمد آگاه کنندهاى هم از ایشان، فقال الْکافرون، ناگرویدگان گفتند، هذا شیْء عجیب (۲) این چیزیست شگفت.
أ إذا متْنا و کنا ترابا، باش که ما بمیریم و خاک گردیم، ذلک رجْع بعید (۳) این باز بردى است دور.
قدْ علمْنا ما تنْقص الْأرْض منْهمْ، میدانیم هر چه زمین از ایشان کاهد، و عنْدنا کتاب حفیظ (۴) و نزدیک ما نوشتهاى است آن را نگه دارنده.
بلْ کذبوا بالْحق لما جاءهمْ، آرى ایشان دروغ شمردند سخن راست که بایشان آمد، فهمْ فی أمْر مریج (۵) ایشان در کارىاند شوریده گمان آمیز.
أ فلمْ ینْظروا إلى السماء فوْقهمْ، در ننگرند در این آسمان زبر ایشان.
کیْف بنیْناها، که چون افراشتیم، و زیناها، و چون نگاشتیم.
و ما لها منْ فروج (۶)، و آن را هیچ شکاف و عیب نه.
و الْأرْض مددْناها، و زمین باز کشیدیم، و ألْقیْنا فیها رواسی، و در آن او کندیم کوهها بلند، و أنْبتْنا فیها منْ کل زوْج بهیج (۷) و رویانیدیم در آن از هر صنفى نیکو.
تبْصرة و ذکْرى باز نمودن و در یاد دادن را لکل عبْد منیب (۸) هر بنده را باز گردانیده بدل با الله.
و نزلْنا من السماء، و فرو فرستادیم از آسمان، ماء مبارکا آبى برکت کرده در آن، فأنْبتْنا به جنات، تا رویانیدیم بآن درختستانها، و حب الْحصید (۹) و تخم هر نبات درودنى.
و النخْل باسقات، و خرما بنان بلند بارور، لها طلْع نضید (۱۰) آن را خوشه میوه آن در هم نشسته.
رزْقا للْعباد، داشت بندگان را، و أحْییْنا به بلْدة میْتا، و زنده کردیم بآن آب شهرى و زمینى مرده، کذلک الْخروج (۱۱) هم چنان رستاخیز.
کذبتْ قبْلهمْ قوْم نوح، دروغزن گرفتند پیش از ایشان قوم نوح، و أصْحاب الرس، و اصحاب چاه، و ثمود (۱۲) و ثمود قوم صالح
و عاد، اول قوم هود، و فرْعوْن و إخْوان لوط (۱۳) و فرعون موسى و کسان لوط.
و أصْحاب الْأیْکة و قوْم تبع، و مردمان پیشهاى که و قوم تبع، کل کذب الرسل همگان فرستادگان ما را دروغزن گرفتند، فحق وعید (۱۴) تا واجب گشت و سزا آنچه بیم داده بودم ایشان را بآن.
أ فعیینا بالْخلْق الْأول، بماندیم یا درماندیم بآفرینش نخستین، بلْ همْ فی لبْس منْ خلْق جدید (۱۵)، بلکه ایشان در گماناند از این آفرینش نو.
و لقدْ خلقْنا الْإنْسان بیافریدیم مردم را، و نعْلم ما توسْوس به نفْسه و میدانیم آنچه در دل او میاندیشد، و نحْن أقْرب إلیْه منْ حبْل الْورید (۱۶) ما نزدیکتریم باو از رگ جان.
إذْ یتلقى الْمتلقیان سخن مىربایند آن دو سخن رباى و مىفراگیرند از او، عن الْیمین و عن الشمال قعید (۱۷) یکى از راست سوى او نشسته و یکى از چپ سوى او نشسته.
ما یلْفظ منْ قوْل، بیرون ندهد هیچ سخن از دهن، إلا لدیْه رقیب عتید (۱۸) مگر نزدیک اوست گوشوانى ساخته.